چند داستان کوتاه از حضرت علی (ع)
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم)در وصيت هايى که به على (عليه السلام ) نمودند مى فرمايند:
اى على : دوازده چيز را سزاوار است بر سر سفره رعايت کنند:
1. شناختن غذا (حلال يا حرام )
2. بسم الله گفتن
3. شکر خدا
4. رضايت به تقدير الهى
5. بر پاى چپ تکيه کردن
6. با سه انگشت خوردن ( لقمه کوچک برداشتن )
7. از دم دست خوردن
8. ليسيدن انگشت
9. لقمه کوچک برداشتن
10. خوب جويدن
11. به اين و آن کم نگاه کردن
12. شستن هر دو دست
(کتاب نصايح – سخنان چهارده معصوم – هزار و يک سخن : ص 233) به نقل از کتاب داستانهايي از بسم الله الرحمن الرحيم (جلد 2) تاليف قاسم مير خلف زاده )
ما جقدر اين آداب رو رعايت مي کنيم ؟
عوامل تنگ دستي و فقر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روايت شده است كه شخصى به حضور اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از تنگى معيش خود حكايت كرد. امام فرمود: لعك تكتب بقلم معهود فقال : لا. فقال لعلك تمشط بمشط مكسور فقال : لا…
فقر و تنگذستى تو شايد به اين سبب است كه با قلم گره دار مى نويسى . عرضه داشت : خبر يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ).
فرمود: شايد با شانه شكسته موى خويش را مى آرايى ؟ گفت : نه .
فرمود: شايد از كسى كه عمرش از تو بيشتر است جلوتر مى روى (رعايت ادب بزرگتر نمى كنى و جلوتر از آنها راه مى روى ) گفت : نه .
فرمود: شايد بعد از طلوع فجر مى خوابى ؟ گفت : نه .
فرمود: شايد كه در مورد پدر و مادر خود از دعاى خير دريغ مى ورزى ؟ عرضه داشت آرى يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ).
پس آنگاه امام دستور فرمود، كه براى رفع بلاى تنگدستى ، پدر و مادر خود را از دعا فراموش نكند و آنگاه فرمود: از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: ترك دعاى خير براى پدر و مادر روزى آدمى را مى برد و او را به تنگدستى مبتلا مى سازد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
مفضل بن عمر از امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال كرد يابن رسول الله به چه دليل على بن ابيطالب (عليه السلام ) قسيم الجنه و النار تقسيم كننده بهشت و جهنم شده است ؟
حضرت فرمودند: به سبب اينكه محبت به آن حضرت عين ايمان است و عداوت با او كفر است و تحقيقا بهشت فقط براى اهل ايمان آفريده شده است و جهنم صرفا براى اهل كفر؛ بدين علت قسمت كننده بهشت و جهنم است و كسى داخل بهشت نمى شود الا با محبت او و كسى داخل در جهنم نشود الا كسانى كه دشمنى با آن حضرت را داشته باشند.
مفضل عرض كرد: اى پسر رسول خدا: بنابراين انبياء و اوصياى آنان هم على (عليه السلام ) را دوست داشته اند و دشمنانش را مبغوض مى داشته اند؟!
فقال نعم . قلت : فكيف ذلك ؟!
امام فرمود: آرى ، مفضل عرض كرد: چگونه است آن مطلب ؟!
حضرت فرمود: آيا ندانسته اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در روز خيبر فرمود: هر آينه حتما من پرچم و لواى جنگ را فردا به مردى مى سپارم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند. و او از ميدان كار زار بر نمى گردد مگر اينكه خداوند بدست او فتح و ظفر را نصيب خواهد نمود.(1187)
عرض كرد: بلى ، امام فرمود: آيا ندانسته اى كه چون يك پرنده بريان براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آوردند آن حضرت به خداوند عرض كرد: بار پروردگارا! محبوب ترين مخلوقات خود را بياور تا او با من از اين پرنده بخورد و مقصود از احب خلق اله على (عليه السلام ) بود.
عرض كرد: بلى ، امام فرمود: ايا ممكن است كه انبياى خداوند و اوصياى آنها دوست نداشته باشند مردى را كه خدا و رسولش او را دوست داشته باشند و وى نيز خدا و رسولش را دوست داشته باشد؟ گفتم : نه .
حضرت فرمود: آيا ممكن است كه مؤ منين از امت هايى باشند كه حبيب خدا و حبيب رسولش و حبيب پيمبرانش را دوست نداشته باشند؟
گفتم : نه .
حضرت فرمود: بنابراين ثابت شد كه تمامى پيامبران خدا و مرسلين از آنها تمامى مومنان ، محبت و دوستدار على بن ابيطالب (عليه السلام ) هستند.
و همچنين ثابت شد كه تمامى مخالفين آنها دشمن او و دشمن تمامى دوستداران و اهل محبت او مى باشند. گفتم : آرى .
حضرت فرمود: بنابراين داخل در بهشت نمى شود مگر كسى كه على (عليه السلام ) را دوست بدارد خواه از پيشينيان باشد و خواه از پسينيان ؛ پس روى اين استدلال على (عليه السلام ) قسمت كننده بهشت و جهنم است .
مفضل در اينجا عرض كرد: اندوه و غصه را از من گرفتى خداوند غصه و اندوهت را بزدايت .
امام سپس فرمود: اى مفضل اين مطلب را بگير، زيرا آن از علوم مخزون و مكنون و پنهان است كه كسى را بدان دسترسى نيست .
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
اصبغ بن نباته مى گويد: به حضور اميرمؤ منان على (عليه السلام ) آمدم ديدم آن حضرت غرق در فكر و انديشه است و در روى زمين خط مى كشد، پرسيدم :
اى اميرمؤ منان ! چرا تو را اين گونه در فكر و انديشه مى نگرم كه به زمين مى نگرى و آن را خط مى كشى ؟ آيا به رهبرى در زمين اشتياق يافته اى ؟
امام على (عليه السلام ) فرمود: نه به خدا سوگند هرگز حتى يك روز نبوده كه من شيفته خلافت يا شيفته دنيا گردم بلكه درباره مولودى كه يازدهمين فرزند من است (يعنى درباره حضرت مهدى (عليه السلام )) فكر مى كردم ، درباره همان مهدى (عليه السلام ) كه سراسر زمين را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد مى كند براى او غيبت و سرگردانى وجود دارد بعضى در اين راستا، گمراه گردند و بعضى راه هدايت را شناخته و مى پيمايند.
اصبغ بن نباته عرض كرد: اى اميرمؤ منان غايب بودن آن حضرت ، و سرگردانى او تا چه اندازه است ؟
حضرت على (عليه السلام ) فرمود: طول غيبت شش روز يا شش ماه يا شش سال است (واحد هر دوره ، شش مرحله است ، و خداوند پس از آن شش مرحله ، آن حضرت را آشكار مى كند)
اصبغ بن نباته عرض كرد: آيا اين (غيبت و سرگردانى ) واقع شدنى است ؟
امام على (عليه السلام ) فرمود: آرى اين موضوع مسلم است و انجام شدنى است ولى اى اصبغ ! تو كجا و اين امر كجا؟ آنها (كه غيبت را درك كرده و در اين راه استوارند)
نيكان اين امت همراه نيكان اين عترت هستند!
اصبغ بن نباته پرسيد: بعد از آن هر چه خدا بخواهد انجام مى شود زيرا براى خدا مقدرات وارده ها و نتيجه ها و پايانها است
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى مردى از حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) دعوت كرد كه به خانه او تشريف فرما شود. امام فرمود: قد اجيتك على ان تضمن لى ثلاث … ان لا تدخل على شيئا من خارج و لا تدخر عنى شيئا فى البيت و لا تجحف بالعيال .
يعنى : دعوت ترا مى پذيرم در صورتى كه سه موضوع زيرا را تعهد و رعايت كنى : يكى آنكه چيزى از خارج خانه براى پذيرايى من فراهم نياورى . ديگر آنكه به ما حضر اكتفا كنى و و خود را به تكليف نيفكنى و سوم آنكه از اين رهگذر به عيال خود سختى و ستم روا ندارى عرضه داشت يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) رعايت هر سه موضوع را تعهد مى كنم و حضرت آنگاه دعوتش را قبول فرمود.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى على (عليه السلام ) به كميل بن زياد چنين سفارش و وصيت كرد؛ فرمود: اى كميل ! شيطان باكيد و مكر لطيفش بسوى تو مى آيد و تو را به طاعتى امر مى كند كه مى داند با آن الفت و انس دارى و آن را فرو نمى گذارى پس تو گمان مى برى كه او فرشته اى بخشنده است ، در حاليكه بدون ترديد او شيطان رانده شده است .
سپس وقتى به او انس گرفتى و اطمينان يافتى ، تو را به اتخاذ تصميماتى هلاك كننده كه نجات در آن نيست وا مى دارد.
اى كميل ! وقتى كه شيطان در سينه ات وسوسه كرد بگو: اعوذ بالله القوى من الشيطان الغوى و اعوذ بمحد الرضى من شرما قدر و قضى و اعوذ بالله الناس من شر الجنه و الناس اجمعين و صلى الله على محمد و آله و سلم و سلم
اين پناه جستن به حق تو را از زحمت و اذيت ابليس و شياطين همراه او، اگر چه تماما مثل او ابليس باشند، كفايت كرد.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
جابربن يزيد گويد: به امام باقر (عليه السلام ) عرض كردم فدايت گردم چرا على (عليه السلام ) را اميرالمؤ منين ناميدند؟ فرمود: از علم خود آنان را تغذيه مى كرد و به آنها مى آموخت مگر قول خداوند را نشنيده اى و نمير اهلنا و مى آوريم غذايى براى خاندانمان سوره مباركه يوسف آيه 65.
و از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمودند: شمشير على (عليه السلام ) را بدين جهت ذوالفقار ناميدند كه در ميانه قبضه آن خطى به درازا بود شبيه به مهره هاى تيره كمر، همان شمشيرى كه جبرئيل از آسمان آورد و دسته اش از نقره بود، آن شمشيرى كه ندا كننده اى از آسمان فرياد بر آورد لا سيف الا ذوالفقار و لافتى الا على
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
على (عليه السلام ) مى فرمايد نام من در انجيل به اليا و در تورات به برى و در زبور به ارى آمده است .(1175) مادرم مرا حيدر (شير) ناميد و پدرم به ظهير نام نهاد و عرب به على صدايم مى زد.
تا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم زنده بود حسن ، مرا ابوالحسين صدا مى زد و حسين نيز مرا ابوالحسن مى خواند، و هر دوى آنها جدشان
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
از ابن عباس پرسيدند: بهترين روزها، و بهترى ماه ها، و بهترين عمل ها كدام است ؟ گفت : بهترين روزها جمعه است ، بهترين ماه ها، ماه رمضان است ، و بهترين اعمال نمازهاى پنجگانه در اول وقت است . اين سخن را براى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) نقل كردند، فرمود: اگر از تمام علماى مشرق تا مغرب عالم اين سؤ ال را بپرسند، غير از اين جواب ندهند. اما من مى گويم : بهترين عملها آن است كه قبول درگاه خداوند شود و بهترين ماه ها ماهى است كه در آن از گناه توبه كنى ، و بهترين روزها روزى است كه با ايمان به سوى خدا روى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
يوسف بن ابى سعيد گفت : من روزى خدمت امام صادق (عليه السلام ) رسيدم حضرت به من گفت : چون روز قيامت شود خداوند تبارك و تعالى خلائق را در آن روز گرد آورد، اولين كسى كه او را فرا بخوانند حضرت نوح (عليه السلام ) است ، پس از او سؤ ال شود آيا تبليغ نمودى ؟ نوح مى گويد: آرى . به او گفته مى شود شاهد بر گفتارت كيست ؟ نوح (عليه السلام ) مى گويد: محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم پس نوح (عليه السلام ) از مكان خود بر مى خيزد و به نزد محمد صلى الله عليه و آله و سلم مى آيد و او بر روى تلى از مشك به همراه على (عليه السلام ) قرار دارد، نوح (عليه السلام ) به محمد صلى الله عليه و آله و سلم مى گويد: اى محمد خداوند از من سؤ ال نموده كه آيا نمودى ؟ گفتم : آرى . گفت : گواه تو كيست ؟ گفتم : محمد صلى الله عليه و آله و سلم . پس حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم مى گويد: اى جعفر و اى حمزه برويد و شهادت دهيد كه او تبليغ خود را كرده است . پس حضرت صادق ع فرمود: جعفر و اى حمزه برويد و شهادت دهيد كه او تبليغ خود را كرده است . پس حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: جعفر و حمزه دو نفر گواهى هستند كه از براى تبليغ پيامبران گواهى مى دهند، يوسف مى گويد: من عرض كردم فدايت شوم . پس على (عليه السلام ) در آن موقع كجاست ؟ حضرت فرمود: درجه و منزلت على از اين بالاتر است .
رازهای جهان
روزی رسول خدا روبه اصحاب کردند و فرمودند :هر کس برود و علی را برای من بیاورد من یکی از آرزوهای او را برآورده می کنم.سلمان رفت و توانست علی (ع) را پیدا کند.سلمان ماجرا را به حضرت علی (ع) گفت.علی (ع) به سلمان فرمود که اگر خواستی از رسول خدا چیزی درخواست کنی به ایشان بگو که یکی از رازهای معراج را برای تو بازگو کند.سپس دو تایی نزد پیامبر رفتند.سلمان خواسته خود را عرض کرد.پیامبر فرمود یک کاسه آب و یک سوزن بیاورید.پیامبر سوزن را در آب زدند و به علی (ع) و سلمان فرمودند به قطرات آب روی این سوزن نگاه کنید.سپس فرمود هر کس به اندازه ای این قطرات آب روی سوزن علی(ع) و ولایت او را قبول داشته باشد وارد بهشت میشود.(اینو گفتم بدونید که آتش بر شیعیان علی (ع) حرام است.)
سن علی (ع)
روزی امیرالمومنین از سلمان با خنده سوال کردند که ای سلمان سن من بیشتر است یا تو؟سلمان عرض کرد ای علی جان موهای سر من سفید شده است و من وقتی نزد شما آمدم شما سن زیادی نداشتید.حضرت علی (ع) فرمودند ای سلمان یادت است وقتی از ایران به اینجا می آمدی در صحرا شیری جلوی تو را سد کرد.سلمان فرمود بله آقا یادم می آید.سپس فرمودند یادت می آید که یک مرد عربی که جلوی صورت خود را پوشانده بود آمد و به آن شیر دستور داد که به این مرد کاری نداشته باش.سلمان باز هم فرمود بله آقا جان یادم می آید.حضرت فرمودندآیا آن مرد هنگامی که میرفت چیزی هم به تو داد.سلمان فرمود بله آقا آن مرد از زیر آستین خود یک گل در آورد و به من داد.آنگاه در همان لحظه حضرت همان گل را به سلمان داد و فرمود حالا سن من بیشتر است یا تو ای سلمان؟