کم کم به راه رفتنش مشکوک شدیم. از او خواستیم تا پایش را ببینیم و آنجا بود که فهمیدیم زخمی شده است.
با هم برای تعویض پانسمان پایش به بیمارستان رفتیم و هنگامی که پرستار پانسمان پایش را از روی زخم جدا میکرد تا آن را ضدعفونی کند، مصطفی مدام میگفت: «اللهاکبر،اللهاکبر».
در این حین یکی از پزشکان که صدای برادرم را میشنید با لحنی خاص پرسید:« این بسیجیهایالله اکبری دوباره آمدند؟. مگر میخواهند خط بشکنند»؟
مصطفی بعد از پانسمان پایش به دیدار آن پزشک رفت و از او پرسید:«اگر قسمتی از بدنتان زخمی باشد و روی آن را بدون بیحسی ضدعفونی کنند و حتی بخشی از آن را «بکنند»، شما احساس درد نمیکنی؟»
پزشک جواب داد: «خب چرا».
برادرم ادامه داد: «آقای دکتر ما در قرآن آیهای داریم که میفرماید: «الابذکر الله تطمئن القلوب». من برای آنکه درد را تحمل و یا فراموش کنم، این ذکر را به زبان میآوردم.»
دفعه بعد که برای پانسمان جراحت پایش به بیمارستان مراجعه کردیم، دیدیم که همان پزشک آن آیه را قاب کرده و بر روی دیوار و بالای سرش نصب کرده است.