به نظر استاد مطهری عامل عمده از هم گسیختگی نظم خانوادگی در اروپا دو چیز است:
یکی رسوم و عادات و قوانین ظالمانه و جاهلانه ای که قبل از قرن بیستم در میان آن ها درباره زن جاری بوده است و دیگر این که کسانی که به فکر اصلاح اوضاع زنان افتادند، خواستند ابروی زن را اصلاح کنند، ولی چشمش را کور کردند.(832) به عبارت دیگر بدبختی های قدیم غالبا معلول این جهت بود که انسان بودن زن به فراموشی سپرده شده بود و بدبختی های جدید از آن است که عمدا یا سهوا زن بودن زن و موقعیت طبیعی و فطری اش، رسالت، مدار، تقاضاهای غریزی و استعدادهای ویژه اش به فراموشی سپرده شده است.(833) بنابراین پیش گامان نهضت های اجتماعی در غرب معتقد شدند همه مشکلات خانوادگی، ناشی از عدم آزادی زن و عدم تساوی حقوق او با مرد است.(834)
اما از نظر استاد مطهری اساسی ترین مساله در مورد نظام حقوق خانوادگی اینست که آیا نظام خانوادگی، نظامی مستقل از سایر نظامات اجتماعی است، یا هیچ گونه تفاوتی میان این واحد اجتماعی با سایر واحدها نیست؟ ریشه این تردید، دو جنسی بودن و رکن اصلی این واحد از یک طرف و توالی نسلی والدین و فرزندان از طرف دیگر است. اجتماع خانوادگی، اجتماعی است طبیعی – قراردادی یعنی حد متوسطی است میان یک اجتماع غریزی و یک اجتماع قراردادی.(835)
علت عدم توجه به مساله اساسی بالا عبارت است از:
1. غفلت فلسفی ناشی از شتابزدگی. یعنی زن غربی تا اول قرن بیستم از پیش پا افتاده ترین حقوق محروم بود، بنابراین در ادامه نهضت حقوق بشر، مردم مغرب زمین همه معجزه ها را از دو کلمه تساوی و آزادی دانستند. در حالی که تساوی و آزادی شرطی لازم اند، نه شرطی کافی. در این نهضت عمدا یا سهوا، تساوی به جای تشابه به کار رفت و برابری با همانندی یکی شمرده شد، کیفیت تحت الشعاع کمیت، قرار گرفت. انسان بودن زن موجب فراموشی زن بودن وی گردید.
2. طمع سرمایه داران برای به دست آوردن نیروی کار ارزان و سپس فروش محصولات با استفاده از جاذبه های زن، در قبال گرو گذاشتن شرافت و حیثیت او.
3. بهره کشی از وجود زن برای اجرای مقصدهای سیاسی.
4. سوء استفاده نسل جوان، برای شکار ارزان و رایگان زن و اشک تمساح ریختن بر بیچارگی زن و در نتیجه تاخیر ازدواج تا چهل سالگی و یا تجرد دائم.
اما اسلام معتقد است زن و مرد دو ستاره اند در دو مدار مختلف؛ هر کدام باید در مدار و فلک خود حرکت کنند: لا الشمس ینبغی لها أن تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار و کل فی فلک یسبحون(836)
آزادی و برابری آن گاه سود می بخشد که هیچ کدام از مدار و مسیر طبیعی و فطری خویش خارج نگردند.(837)
اکنون سوال این است که آیا در دنیای مسیحیت، این دو در مدار اصلی خود قرار گرفتند یا خیر؟
با کمال تاسف پاسخ منفی است. دنیای غرب در زمینه اخلاق جنسی – که شامل عادات و ملکات و روش های بشری است که با غریزه جنسی بستگی دارد مانند حیاء زن از مرد، غیرت ناموسی مرد، عفاف و وفاداری زن نسبت به شوهر، ستر عورت، ستر بدن زن از غیر محارم، منع زنا و… – در زمان حاضر نسبت به گذشته، یک چرخش 180 درجه ای داشته است.(838)
به نظر استاد مطهری، دنیای قدیم تحت تاثیر تفسیر غلط کلیسا از مجرد زیستن مسیح (علیه السلام)، ازدواج را ذاتا؛ پلید می دانست، که به نیت تولید نسل و از باب دفع افسد به فاسد (جلوگیری از آمیزش های بی قید) مجاز است، اما پلیدی ذاتی آن را از بین نمی برد؛ اما امروز دنیای غرب سخن از احترام علایق جنسی و لزوم آزادی و برداشتن هر قید و بندی در این زمینه دارد. آن پلیدی، به نام دین القاء می شد و این تقدیس، به نام علم و فلسفه.(839)
اخلاق نوین جنسی مدعی است، اخلاق کهن جنسی را امور ذیل به وجود آورده است:
مالکیت مدر نسبت به زن، حسادت مردان، کوشش مرد برای اطمینان به پدری خود، اعتقاد مرتاضانه و راهبانه به پلیدی ذاتی رابطه جنسی، احساس پلیدی زن نسبت به خود به واسطه عادت ماهانه زنانه و پرهیز مرد از او در این مدت، مجازات هایی شدیدی که زن در طول تاریخ از ناحیه مرد دیده است و بالاخره عوامل اقتصادی که زن را همواره نیازمند به مرد می کرده است.(840)
و اکنون که مالکیت مرد نسبت به زن از بین رفته، اطمینان پدری از راه استفاده از ابزار ضد آبستن قابل دسترسی است، عقاید راهبانه به سوی نیستی می رود، با بالا رفتن سطح معلومات و تفهیم این که عادت زنانه یک عمل ساده وظایف الاعضائی است، احساس پلیدی عادت زنانه را می توان از بین برد، عوامل اقتصادی که زن را اسیر می کرد، دیگر وجود ندارد، و دولت در دوران بارداری، زایمان و شیر دادن، زن را تحت حمایت خود قرار می دهد و حسادت را با تمرین اخلاقی می توان از بین برد، لزومی برای پای بندی به اخلاق کهن جنسی – که در آن احساس عفاف، تقوا، غیرت و… وجود داشت – بای نمانده است؛ بنابراین هر زن یا مرد می تواند افزون بر همسر قانونی، عشاق و معشوقه های فراوان داشته باشد، ولی باید فقط از همسر قانونی خود صاحب فرزند گردد. اگر بشر از اعتماد نسلی هم صرف نظر می کرد، کمونیسم جنسی عملی می بود. از مزایای اخلاق جنسی نوین آن است که می توان به زن و مردی که از لحاظ شخصی و ارثی واجد شرایطاند، اجازه تولید نسل داد و بقیه، عشاق خوبی برای معشوقه های خود می توانند باشند. کف نفسی هم که قدما توصیه می کردند، با این قرائت توصیه می شود که مردان هنگامی که با عشق بازی های همسران خود مواجه می شوند، باید کف نفس و اغماض کنند، بلکه، از آن مردان بیگانه که همسر محبوب آن ها را خوشحال کرده اند باید شکرگزار باشند.(841)
1 – 1 – 1 – 4. اصول اخلاق نوین جنسی
استاد مطهری اخلاق نوین جنسی را بر سه اصل استوار می داند:
1. اصل فلسفی: آزادی هر فرد، مطلقا محترم است و باید محفوظ بماند، مگر آن که مزاحم آزادی دیگری باشد؛
2. اصل تربیتی: سعادت بشر در گرو پرورش استعدادهایی است که در نهاد دارد. عدم ارضاء غرایز، موجب آشفتگی آن ها و آشفتگی غرایز، موجب ناراحتی های روحی می شود.
3. اصل روانی: میل و رغبت بشر در اثر منع و محدودیت، بیشتر می گردد، و در اثر ارضاء، کاهش یافته، آرام می گیرد.(842)
2 – 1 – 1 – 4. بررسی اصول اخلاق نوین جنسی
استاد مطهری در بررسی اصل اول نکاتی را یادآور می شود:
اولا: افزون بر آزادی ها و حقوق دیگران، مصالح عالیه خود فرد نیز می تواند آزادی او را محدود سازد. به عبارت دیگر: مبنا و اساس آزادی و لزوم رعایت آن، میل و اراده فرد نیست، بلکه استعدادی است که آفرینش، برای سیر مدارج ترقی و تکامل به وی داده است. اراده بشر تا آنجا محترم است که با استعدادهای عالی و مقدسی که در نهاد بشر است هماهنگ باشد و او را در مسیر تعالی بکشاند و الا (اگر بخواهد بشر را به نیستی سوق دهد) احترام ندارد.
ثانیا در ازدواج، هم جنبه فردی مد نظر است و هم جنبه اجتماعی. از جنبه فردی، انگیزه افراد در انتخاب همسر، بهره مند شدن از مسرت و لذت بیشتر زندگی است، که اسلام معتقد است، باید محیط خانوادگی آمادگی کامل برای کامیابی زن و شوهر از یکدیگر داشته باشد، و اگر زن و مرد از این نظر کوتاهی کنند، مورد نکوهش صریح اسلام قرار گرفته اند، اما محیط بزرگ اجتماع و کار، از هر نوع کامیابی جنسی به دور باشد. فلسفه تحریم نظر بازی، تمتعات جنسی از غیر همسر قانونی، فلسفه حرمت خود آرایی و تبرج زن برای بیگانه همین است. از جنبه اجتماعی، ازدواج ایجاد کانون پذیرایی نسل آینده است. سعادت نسل های آینده، بستگی کامل به نوع اجتماعی خانوادگی دارد. دست توانای خلقت برای ایجاد، بقا و تربیت نسل های آینده، علایق زن و شوهری و والدین و فرزند را به وجود آورده است. تمتعات نامحدود نظری و لمسی در اروپا، باعث شده این عواطف بسیار کم شود.(843)
استاد مطهری در بررسی اصل دوم می گوید: ما اگر از راه آثار به لزوم پرورش استعدادها و عدم جلوگیری از آن ها پی نبرده بودیم، از راه برهان لمّ و خداشناسی، بر این مدعا استدلال می کردیم همان طور که اعضای بدن را باید تغذیه کرد، استعدادهای روحی را نیز باید ضبط و تغذیه مناسب کرد.
روان شناسان، ریشه بسیاری از عوارض ناراحت کننده عصبی، بیماری های روانی و اجتماعی را، احساس محرومیت در زمینه امور جنسی تشخیص داده اند، که به صورت صفات کبر، حسادت، انزوا، بدبینی، میل به ظلم و جنایت و غیره تجلی می کند. این اصل ارزنده با تفسیر غلطی مواجه شد؛ زیرا سرکوبی نکردن غرایز، به معنی آزاد گذاشتن میل ها و رفع تمام قیود و مقررات تفسیر شد. یعنی پای بندی به عفت، تقوا و حدود اخلاقی و اجتماعی، عامل بر هم زدن آرامش روحی و امری ضد اخلاق معرفی شد؛ ولی فایده این اخلاق نوین، آشفتگی بیش از پیش از غریزه ها و تمایلات گردید.
مشکلات جامعه امروز – شانه خالی کردن جوانان از ازدواج، منفور بودن حاملگی، وضع حمل، بزرگ کردن فرزند در زنان، بی علاقگی زنان به اداره خانه، افزایش جنگ و اعصاب ها و کم شدن ازدواج هایی که نمونه وحدت روح است – ارتباط زیادی به انقلاب صنعتی ندارد، بلکه ناشی از انقلاب فکری است.
انسان مانند حیوان نیست که فقط دارای تمناهای صادق باشد که محدودند و مقتضای طبیعت اصلی او؛ بلکه همان تمناهای صادق، زمینه تمناهای کاذب را فراهم می کند که به صورت عطش روحی پایان ناپذیر در می آید، چه در زمینه اقتصادی، سیاسی و چه امور جنسی. بنابراین همان طور که مقررات محدود کننده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی لازم است، مقررات محدود کننده جنسی، عفت و تقوای جنسی نیز لازم است.(844)
استاد مطهری در بررسی اصل سوم می پذیرد که سرکوبی غرایز آثار خطرناک روانی و اجتماعی دارد و ارضای آن را فقط در کانون خانوادگی قابل پذیرش می داند. استاد با جدا کردن شهوت و عشق، معتقد است، عشق از لحاظ تاثیراتی که در خلق آثار هنری، ذوقی و اجتماعی دارد، با یک شهوت ساده حیوانی که هدفش صرفا ارضاء است، تفاوت بسیار دارد.
عشق را هم غربی ستایش کرده و هم شرق. با این تفاوت که ستایش غربی از آن نظر است که وصال شیرین در بر دارد و حداکثر منجر به یگانگی روح و از میان رفتن خود فرد می شود، از حداکثر لطف زندگی بهره مند می گردند؛ ولی ستایش شرقی از این نظر است که عشق فی حد ذاته مطلوب و مقدس است، به روح شخصیت می دهد، الهام بخش، تصفیه کننده و مکمل است، از نظر شرقی نیز اگر عشق انسان به انسان مقدس است، مقدمه معشوقی عالی تر از انسان است و اگر مقدمه یگانگی است، مقدمه وصول به حقیقت عالی تر از افق انسانی است.
افزون بر این تفکیک (عشق و شهوت)، عشق از نظر استاد به دو نوع تقسیم می شود، اول آن که می توان آن را عشق شاعرانه نامید که شرط اصلی پیدایش آن هجران و فراق است، موجب هیجان فوق العاده روح و تمرکز قوای فکری در نقطه واحد از یک طرف، و حکومت عفاف و تقوا بر روح عاشق از طرف دیگر می گردد؛ ولی وصال مدفن آن است و یا لااقل مانع به اوج رسیدن آن.
نوع دوم مهر، رقت، صفا و صمیمیتی است که بین زن و شوهر در طول دوره از زندگی پدید می آید که حتی در دوران پیری و خاموشی شهوت، سخت برقرار است. دلیل عمده این عشق، آن است که کانون خانواده، به لذت های جنسی اختصاص یافت و محیط بزرگ اجتماعی، به کار و فعالیت.
محیطهای اشتراکی یا شبه اشتراکی، نه قادرند عشق به اصطلاح شاعرانه بوجود آورند و نه می توانند میان زوجین این صفا و صمیمیت و وحدت را برقرار سازند.(845)
برگرفته از کتاب