وقتی شرایط زندگی در دنیا یکسان نیست، اعمال چگونه برسی میشود؟ مثلا آن کس که در اروپا به دنیا آمده و زندگی مرفهی دارد، کارهایش چه طور است با آنکه آفریقا یی که با بد بختی زندگی می کند و در آخر میمیرد؟ آن آفریقایی نمیتواند اعتراض کند که اگر من جای آن اروپایی بودم حتما از او کار بهتری انجام میدادم؟ نمیشود که هر دو به بهشت یا جهنم برویم؟ (فارغ التحصیل / کرمانشاه)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): متأسفانه باید اذعان نمود که مقولهی «معاد»، حتی در افکار عمومی مسلمانان بسیار مغفول مانده است، در حالی که «معاد»، مقصد نهایی این زندگی کوتاه میباشد و مسافری که نداند به کجا میرود و آنجا چه خبر است، گمراه خواهد شد.
اگر چه اصل «معاد»، پس از «توحید»، اساسیترین اصل اعتقادی میباشد و اصول دیگری چون نبوت و بالتبع ولایت و امامت، زیر مجموعه و تابع “توحید و معاد” میباشد، اما به این نکته در اهیمت “معاد” باید دقت نمود که حتی شناخت خداوند متعال و اعتقاد به یکتایی او، به تنهایی و بدون شناخت و اعتقاد به معاد و بازگش به سوی او، هیچ هدف، انگیزه، امید، ترس و بالتبع جهت خاصی در آدمی ایجاد نمینماید و نقشی در سازندگی و بالندگی (رشد و کمال) انسان ندارد.
فرض کنید که به کسی بگویند و اثبات کنند که عالم هستی خالقی دارد، و او بگوید: «خب قبول کردم، حالا من چه کنم که عالم هستی خالقی دارد، بالاخره هر پدیدهای، یک پدیدآورندهای دارد»؟!
از اینرو، در آیات بسیاری از قرآن کریم تصریح شده است که بسیاری از کفار و مشرکین، نه تنها به خالق عالم هستی، بلکه به وجود “الله” اعتقاد داشتند و دارند.
- – تمامی انحرافات، حتی در میان پیروان ادیان الهی و از جمله مسلمانان و شاگردان مکتب قرآن مجید، به خاطر عدم شناخت و باور درست و محکم، نسبت به “معاد” و البته مراتب گوناگون آن چون حشر، قیامت، حساب و کتاب و … میباشد.
این ضعف شناخت، سبب گردیده که عالم باقی و قیامت عظیم را در دو کلمهی «بهشت و جهنم» خلاصه کنند و سپس با فکر، ذهن و معلومات اندکشان، خود را به جای خدا بگذارند و مردمان را به محاکمه بکشند و بگویند: پس تکلیف این چه میشود؟ پس تکلیف آن چه میشود؟!
- – بیتردید اینگونه سؤالات و یا شبهات در مورد معاد نیز به خاطر ضعف و نادرستی شناخت خداوند متعال و آیات توحیدی و معادی در قرآن کریم در اذهان پدید میآید و البته جوّسازیها [به ویژه در فضای مجازی] نیز به این آشفتگی فکری، ذهنی و اعتقادی دامن میزند.
از اینرو شاهدید که گاهی “فقر و ثروت” را ملاک سنجش و داوری خداوند متعال قرار میدهند – گاهی “منطقه جغرافیایی” و شرایط آن را مانند اروپا و آفریقا را ملاک قرار میدهند – گاهی “زمان”، مانند گذشته و حال و یا آینده را ملاک سنجش قرار میدهند و گمان مینمایند که چون ملاکهای مهم برای خودشان اینها میباشد، لابد خداوند متعال نیز بر اساس همین ملاکها داوری مینماید.
توحید:
بیتردید، اگر بدانند و باور کنند که خالق و ربّ آنها، علیم، بصیر و خبیر (با خبر) از اوضاع و شرایط تمامی بندگان خویش است، دیگر بر اساس ظاهربینی و سطحینگری خودشان، تفکر و داوری نخواهند نمود. بالاخره خالق کریم، میداند که آن غنی، آن فقیر، آن اروپایی یا آفریقایی، آن انسان عصر حضرات نوح و ابراهیم علیهما السلام، آن انسان عصر جاهلیت و بعثت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، آن انسان عصر غیبت، عصر شکوفایی علم و صنعت (تکنولوژی) و گستردگی ارتباطات و …، در چه شرایطی بودهاند.
« قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا » (الإسراء، 96)
ترجمه: بگو: «همین کافی است که خداوند، میان من و شما گواه باشد؛ چرا که او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست! (البته بصیرت، دیدن تمامی اعماق است و نه ظواهر).
تکلیف:
در عالم تکوین (خلقت)، از هیچ موجودی به غیر از آن چه در فعل و قوه دارد، انتظار نمیرود؛ چنان که کسی انتظار ندارد، حرارت خورشید، برودت ایجاد کند، یا خوشه گندم، انگور بدهد، یا انسان دایناسور بزاید! در عالم تشریع که مطابق همان عالم تکوین است نیز چنین میباشد.
در این دنیا، همگان میدانند و باور دارند که از هیچ کسی نمیتوان بیش از دادهها و داشتههایش انتظار داشت و کسی بیش از آن چه به او داده شده، مسئول و مکلف نمیباشد. هیچگاه کسی از کشاورز، انتظار عمل جراحی مغز ندارد و از بازرگان، انتظار مهندسی و ساخت هواپیما ندارد.
اما نوبت به خالق، مالک و رب علیم و حکیم که میرسد، این قاعده را فراموش میکنند و میپرسند: «پس تکلیف این چه میشود؟ پس تکلیف آن چه میشود؟»، و این در حالی است که مکرر در کلام وحی فرمود که هیچ کس را بیش از آن چه دادهام، مکلف نمیسازم « لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا – خدا هيچ كس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تكليف نمىكند / الطلاق، 7» و بر هیچ کس بیش از وسع (توانش) تکلیفی را تحمیل نمینمایم: « لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا – خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى اش تكليف نمىكند / البقره، 286».
عدل الهی:
اگر دقت کنید، در کنار عدهای که در انکار وجود خدا و شیوع کفر و شرک میکوشند، عدهای نیز سعی دارند که وجود خداوند سبحان را انکار نکنند، بلکه “عدل الهی” را در اذهان به چالش بکشند و نوعی بغض و دشمنی نسبت به خداوند منّان را در اذهان و قلبها ایجاد نمایند که این مرحلهی شدیدتر از کفر میباشد. چنان که ابلیس لعین، منکر وجود خداوند سبحان نمیباشد، بلکه با او و بندگان او دشمنی دارد.
- – بنابراین، اگر متفکر و محقق، ابتدا معنای “عدل” و نقطهی مقابلش که “ظم” است را بداند، سپس به عالم هستی که بر اساس عدل (قراردادن هر چیزی در جای خودش، که مستلزم علم، حکمت و قدرت میباشد) بنگرد، و سپس به خودش، به عقلش و به وحی رجوعی بنماید، عدل الهی را با چشم میبیند و با عقل و فهم درک مینماید.
- – اگر کسی خداوند سبحان را نمیشناسد و باور ندارد، نباید راجع به عدل یا معاد او صحبت کند، اما اگر میشناسد، در عدل او تردید نمینماید، چرا که میداند نقطه مقابل عدل، ظلم است و “ظلم”، از نادانی، جهل، ضعف، حرص، ترس و … میباشد و اینها صفات مخلوق است.
بنابراین، با تعقل و نیز نور علم (وحی) و قلب خود میفهمد که:
« وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ » (الزّمر، 69)
ترجمه: و زمين به نور پروردگارش روشن گردد، و كارنامه [اعمال در ميان] نهاده شود، و پيامبران و شاهدان را بياورند، و ميانشان به حق داورى گردد، و مورد ستم قرار نگيرند.
امتحان:
*- امتحان یعنی: تو همیشه در معرض حوادث و پیشامدهای گوناگون هستی که به تو “اصابت” میکنند؛ پس به نسبت دادهها، شرایط و امکانات مکلفی و به نسبت انجام تکلیف، رشد مینمایی و در صورت غفلت و یا توجه، اما سرپیچی و تمرد عمدی، سقوط مینمایی!
*- امتحان یعنی، بالاترین نقطه را در نظر بگیر به نام «نور» و پایینترین نقطه را نیز در نظر بگیر به نام «نار» و خودت را در نقطهی صفر مرزی ببین. به تو امکاناتی چون: “اختیار و انتخاب” و ملزومات آن مانند عقل، شعور، بصیرت، قلب، فطرت، علم، وحی، کتاب، امام و … داده شده است، حال انتخاب با خودت است، یا بالا بیا، یا پایین برو.
بنابراین، هیچ گمان نکنیم که اولاً آفریقایی را با داشتهها و دادههای اروپایی وزن میکنند، و ثانیاً امتحانی برای قومی در عصری پیش میآید و برای اقوام و اعصار دیگر پیش نمیآید!
- – آیا مردمان امروز، به ویژه در کشورهای برخوردار از تکنولوژی بالا (ژاپن، چین، هندوستان، سنگاپور، مالزی و …) با بتپرستی مرسوم در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام مواجه نمیباشند و آیا تعلیمات، تذکرات و راهنماییها و استدلالهای ایشان برای تعقل، همان نیست که امروزه در علوم فلسفه، حکمت و اخلاق مطرح میگردد؟!
- – آیا مردمان امروز، با انحطاط فرهنگی و اخلاقی قوم لوط علیه السلام مواجه نیستند، در حالی که در قلب امریکا و اروپای پیشرفته، لواط و همجنسبازی را قانونی نموده و به آن میبالند و حتی شخصیتهای سیاسی و مذهبی (مثل پاپ یا دیگران) و نیز رشد فرهنگ و مدنیت در میان ملل را با قبول یا رد این رذیله میسنجند؟!
- – آیا مردمان امروز، با ادعاهای کاملاً شبیه به ادعاهای فرعون و نیز جنایات و توطئههای فرعونی، مواجه نیستند و به فرعون زمانشان امتحان نمیشوند؟!
- – آیا مردمان امروز و به ویژه مسلمانان، با دعوت انبیا مواجه نیستند و یا به امتحاناتی چون: منطق ابوسفیانی، ابوجهلی، ابولهبی مواجه نیستند و یا با اسلام معاویهای و یزیدی مواجه نیستند و نیز به جریانهایی چون خوارج، صفّینیها و اهل مدینه، مکه، کوفه (عراق) و شام، در برهههای گوناگون و ماجراهایی چون سقیفه و کربلا امتحان نمیشوند؟!
آیا آن کوفی یا شامی نمیتواند بگوید: «اگر من در زمان این آقا بودم، یا اگر او در زمان من بود …»؟ پس هر دو به مصائب مشابهی امتحان میشوند.
- – (اگر چه در امریکا و اروپا، فقر بیداد میکند) اما آیا ثروتمند، با ثروتش در هر کجا که باشد و فقیر با فقرش در هر کجا که باشد، امتحان نمیشوند؟! و اگر وضع هر کدام در برههای تغییر یافت، به همان تغییرات امتحان نمیشوند؟!
- – اگر تنها عامل مؤثر، منطقه جغرافیایی، عصر و زمان و نیز ثروت و فقر است، پس چرا در قلب امریکا و اروپا، میلیونها نفر به اسلام گرویده و میگروند، و چرا در قلب ممالک اسلامی، (سعودی، مصر، ایران، عراق و ….)، عدهی زیادی به کفر، شرک، نفاق، بندگی طواغیت زمان، بندگی هوای نفس و … میگروند؟! چرا مرفهین و مستمندان بسیاری اهل ایمان و عمل صالح هستند و چرا متقابلاً بسیاری از ثروتمندان و نیز نیازمندان و فقرا، اهل فسق، فساد و جنایت هستند؟!
بنابراین، آخرت و حیات اخروی، حقیقت و نتیجهی همین دنیاست و قیامت چنین روزی است:
« يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا » (الإسراء، 71)
ترجمه: روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان میخوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) میخوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمیشود!
برگرفته از سایت شبهه
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9075.html