دست نوشته های تکان دهنده شهید 9 دی

7 دی 1395 نظرات (0) بازدید :

وصیت نامه شهید صادق مزدستان

. . . ما پیروان علی (ع) هستیم که امروز خداوند این منت را بر ما نهاد و در آزمایش الهی سربلندمان کرد. آری پیروان همان علی (ع) هستیم که در مقابل ظلم و ستم ساکت ننشست و علیه ظلم قیام کرد. وقتی که پیرو علی (ع) باشیم نمی توانیم ساکت بنشینیم تا اسلام در خطر بیفتد و غارتگران قرن به مملکت اسلامی تجاوز کنند. من به جبهه حق علیه باطل می روم تا بتوانم دینم را نسبت به اسلام و انقلاب ادا نمایم . . .

ـ

ای مادر عزیز! در این راه آنقدر مقاومت خواهم کرد و شکنجه خواهم کشید و حتی حرفهایی از این کوردلان خواهم خورد تا این که لیاقت آن را پیدا کنم تا با آخرین وسیله بدنم که خونی در رگهایم جاری است انقلاب اسلامی را به تمام جهان صادر کنم. اگر در این جنگ پاهایم قطع گردد با دست و اگر دستم قطع گردد با زبانم و اگر زبانم قطع شود با چشمم و اگر چشمم از کاسه درآید با آخرین وسیله بدنم که خونی در رگهایم جاری است انقلاب اسلامی خود را به رهبری قائد اعظم امام خمینی به تمام جهان صادر می کنم. خون خود را می دهم و شما بازماندگانم پیام خون مرا بدهید . . .

ای پدر عزیز و گوهربارم! من به آرزوی خود که همان شهادت در راه خدا می باشد رسیدم. اولین علت آن فطرت خداشناسی یا به عبارت دیگر ذات درونی ام بوده و دومین علت تربیت صحیح شما نسبت به فرزندانت بوده است. پدر جان همان طور که شما مرا به این سن رساندی امید داشتی که من در طول دوران زندگی ام عصای دست شما باشم ولی خواست و مشیعت خداوند این بود که امانتی را به شما پس بگیرد و شما پدر عزیز باید خوشحال باشی که امانتی را به پروردگار خود تحویل دادی و خوب از او مواظبت کردی و نگذاشتی که باطل شود. آری من بیشتر نمی توانم در مقابل شما عرض ادب کنم. چون توصیف شما بالاتر از این است که بخواهم روی کاغذ بیاورم. امیدوارم که حلالم کرده باشی . . .

مادرم! احسن بر شما که واقعاً خیر و سعادت فرزندت را می خواستی، مانع از عزیمتم نشدی بلکه تشویقم می کردی و مرا با دستان خود به سوی لقاءاللّه فرستادی. تشکر می کنم از مادر که دعا می کرد که فرزندش شهید شود. من نمی دانم چه بگویم چه بگویم، فقط می توانم بگویم که فاطمه زهرا (س) را زیارت کنی. آری مادر عزیزم خدا از تو راضی و خشنود است. مادرم اگر من شهید شدم شما شال عزا بر سر مگذار، جشن بگیر و خوشحال باش که رسالت مادری خود را خوب انجام دادی . . .

روی قبرم پرچم سبز لا الا اله الا اللّه بگذارید تا دشمنان کوردل و زبون ما رسوا شوند. می دانم اگر سر بریده ام را هم برایت بیاورند به جبهه های نبرد پرتاب می کنی. بر مزارم همچون زینب (س) استوار و مثل کوه محکم باش و در مقابل مشکلات درونی بیشتر مقاومت کن و پیرو این آیه باش که می فرماید : انا للّه و انا الیه راجعون. آری مادرم حلالم کن که من به خدا پیوستم . . .

برادرانم شما باید هدفم را دنبال کنید و ادامه دهنده راهم باشید و خدا را یک لحظه از یاد مبرید که قرآن در این زمینه می فرماید: « الا بذکر اللّه تطمئن القلوب » آری برادران! خداوند یاری کنندة شماست . امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه جاری سازید .

ای خواهرانم شما باید زینب (س) را الگوی خود قرار دهید و با حجاب خود پیام خون مرا بدهید…

دوستانم! شما برای من با وفا بودید و من در حق شما اگر بدی کردم مرا ببخشید. از همه مهم تر در شب اول قبرم تنهایم نگذارید چون از فشار تاریکی قبر می ترسم. دعا کنید که خداوند تبارک و تعالی مرا ببخشد .

ـ

javanenghalabi - shahid 12ـ

ـ

ای امت مسلمان ایران! بدانید که هر قطره خون شهدا دارای پیامی است و بر شماست که پیام خون را به جهانیان برسانید و اسلام را با رسالت سجاد گونه تان صادر کنید. به شما مژده می دهم که با داشتن جوانانی عاشق در راه خدا که جان شیرین خود را در کف نهاده اند و هر لحظه در انتظار شهادت به سر می برند ما شکست نخواهیم خورد. چون نیروی الهی در وجود رزمندگان ما است. آموزگار آنها سالار شهیدان اباعبداللّه الحسین (ع) می باشد که چگونه مردن را چه خوب آموخت و از این رو اسلام مستحکم تر و پابرجاتر خواهد ماند. پس اسلام پیروز است چون عاشق دارد .

صادق مزدستان

javanenghalabi - shahid 13

در دفترچه یادداشت او آمده است :

برادرم! وقتی تابوتم از کوچه‌ها می‌گذرد مبادا که به تشییع من بیایی وقت تنگ است به جبهه برو تا سنگرم خالی نماند.

هر گاه دلم هوای بهشت می کرد از فراز خاکریز افق را می نگریستم.

ای امام! بر من ببخش که فقط یکبار به فرمانت شهید شدم.

خواهرم! اگر می‌دانستی که هر روز چند بار در جبهه‌ها شهید می‌شوم چادر را تنها یک پوشش ساده نمی‌دانستی.

مادرم! هر گاه خواستی شهادتم را به رخ انقلاب بکشی، زینب را به یاد بیاور.

مادرم زنی است که اگر سر بریده‌ام را برایش ارمغان آورند آن را به میدان جنگ باز می‌گرداند.

ای امام! به فرمانت آن‌قدر در سنگر می‌مانم تا بر پیکرم گل مقاومت بروید.

بی من اگر به کربلا رفتید از آن تربت مشتی همراه بیاورید و بر گورم بپاشید، شاید به حرمت این خاک خدا مرا بیامرزد.

بار الها! اگر لایق بهشت هستم به جای بهشت کربلا نصیبم کن تا تربت پاک حسین (ع) را در آغوش گیرم.

ـ

javanenghalabi - shahid 14ـ

ـ

در خاطراتش نوشته : سه روز بدون آب و غذا مقاومت کردیم

من به اتفاق سه تن از برادران کانون توحید قائمشهر در روز ۲ آبان ماه ۱۳۵۹ عازم منطقه جنگ زده بودیم تا از نزدیک از جنایات صدام خائن گزارشاتی تهیه نماییم.صبح آن روز چهار نفر با یک اتومبیل سیمرغ و لوازم فیلمبرداری و چندین دوربین و وسایل دیگر به طرف تهران حرکت کرده بودیم.

ـ

حدود ساعت شش بعد از ظهر همان روز وارد قم شدیم و شب را در سپاه پاسداران قم ماندیم، بعد از نماز صبح ۳ آبان ۱۳۵۹ به طرف دزفول حرکت کردیم. بعد از ظهر همان روز وارد شهر جنگ زدة دزفول شدیم و کمی از مناطق جنگ زده و خرابیهای آن شهر دیدن کردیم در ساعت پنج بعد ازظهر دزفول را ترک کردیم . حدود پنجاه کیلومتر از شهر خارج شدیم که در بین راه چون درگیری و جاده بسته بود، شب را همان جا گذراندیم.

نحوه شهادت

سردار حجت اللّه حیدری: شهید صادق مزدستان هوش و ذکاوت وتواناییهای تاکتیکی و نظامی مخصوص به خود داشت. از ظاهری آرام و سکوت معناداری برخوردار بود. در آخرین مأموریت فرماندهی تیپ دوم لشکر ۲۵ کربلا را به عهده داشت. در نیمه دوم سال ۱۳۶۱ بود که قرار شد در منطقه عمومی رقابیه عملیاتی صورت گیرد. بنابراین به لشکر ۲۵ کربلا مأموریتی در منطقه جنگل امقر داده شد تا منطقه را شناسایی و طرح ریزی عملیات را صورت دهد.

فرمانده لشکر حاج عبداللّه عمرانی عده ای از عناصر شناسایی را در منطقه مستقر کرد و فرماندهان تیپهای لشکر به همراه مسئولان اطلاعات عملیات لشکر و تیپها نیز در منطقه مستقر شدند تا شناسایی های اولیه و توجیهات لازم انجام گیرد.

ـ

در روز ۹ دی ۱۳۶۱ به دستور فرمانده لشکر فرماندهان تیپها به همراه مسئولان اطلاعات عمایات خود برای شناسایی خطوط مقدم خودی و دشمن اعزام شدند. دشمن در جلوی منطقه پدافندی خود میدان مین وسیعی تدارک دیده بود. میادین مین قدیمی بود و در زمین شن زار روان قرار داشت و مینها شکل اولیه خود را از دست داده بودند.

ـ

به طرف خطوط پدافندی عراق حرکت کردیم. به میدان مین رسیدیم. ابتدا در طول میدان مین برای شناسایی رفتیم. یک قسمت از میدان، مین کمتری داشت ولی در دید عراقیها قرار داشت. گزارش به فرمانده لشکر داده شد و قرار بر این شد میدان مین را در نقطه ای که عراقیها دید کمتری دارند، طی نماییم.

ـ

ظهر شده بود و نماز ظهر و عصر را در پشت میدان قبل از ورود به آن و آغاز شناسایی بجا آوردیم. در بین نماز پای یکی از سرداران به سیم تله «مین منور» برخورد کرد ولی برادر دیگری به سرعت مین را خاموش کرد تا عملیات لو نرود. پس از نماز با آرایش نظامی به ستون یک با احتیاط وارد میدان مین شدیم. اصرار داشتیم شکل ظاهری میدان تغییر نکند. در ابتدا ستون مسئولان اطلاعات تیپ دوم و به دنبال وی مسئولان اطلاعات لشکر بود. فرمانده لشکر نفر چهارم، من نفر پنجم و صادق مزدستان نفر ششم و بقیه بودند. در حین رفتن ناگهان پای نفر دوم ستون به تله مین والمر (جهنده) برخورد کرد. مین با انفجار شدیدی مچ و پاشنه پای نفر اول را برد و نفر دوم و سوم ترکش خوردند؛ نفر چهارم لشکر از سر تا پا ترکش خورد و به شدت مجروح شد و خون زیادی از او جاری بود. نفر پنجم که من بودم هیچ گونه آسیبی ندیدم. نفر ششم صادق مزدستان بود که در اثر اصابت ترکش ریز به شهادت رسید.

جنازه شهید مزدستان را به اهواز منتقل کردیم و به حاجی بابائی مسئول تدارکات لشکر توصیه کردیم آن را از طریق معراج شهدا انتقال دهد و منطقه شهادت را عین خوش اعلام کند.