ازدواج حضرت زهرا علیهاالسلام

6 شهریور 1395 نظرات (0) بازدید :

قبل از خواستگاری امام علی (علیه السلام) از حضرت زهرا علیهاالسلام، خواستگاران زیادی از جمله ابوبکر، عمر، عثمان و عبدالرحمن بن عوف جهت خواستگاری خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم رسیده بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست رد به سینه تمامی آنها زد و فرمود: امر ازدواج دخترم با خداست (امرها الی ربها) تا اینکه روزی ابوبکر و عمر در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودند و سعد بن معاذ انصاری و چند تن دیگر نیز در آنجا حضور داشتند در مورد حضرت زهرا علیهاالسلام صحبت به میان آمد. ابوبکر گفت: اشرف قریش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را خواستگاری کردند ولی آن حضرت فرمود: تزویج فاطمه به فرمان خداست ولی علی (علیه السلام) هنوز به خواستگاری او نرفته گمان می کنم تنگ دستی او مانع از چنین کاری شده است. آنگاه او به عمر، و سعدبن معاذ گفت: آیا مایلید باتفاق هم نزد علی (علیه السلام) برویم و در این مورد با وی مذاکره کنیم و چنانچه تهی دستی او مانع از این امر باشد به او کمک مالی بکنیم؟ سعد گفت: خدا توفیقت دهد. سلمان می گوید: آنها از مسجد خارج شده و در جستجوی علی (علیه السلام) به خانه او رفتند ولی او را نیافتند و معلوم شد که آن حضرت در نخلستان مردی از انصار برای دریافت مزدی با شتر آبکشی می کند. آنگاه به نزد او رفتند و چون چشم علی (علیه السلام) به آنها افتاد. فرمود: چه خبر است، چه چیزی شما را وادار کرد که به اینجا بیایید؟ ابوبکر گفت: یا علی (علیه السلام) خصلت نیکی نیست که تو در آن فضیلت نداشته باشی. اشراف قریش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دخترش را خواستگاری کرده اند و او به آنها جواب رد داده و فرموده است کار تزویج فاطمه علیهاالسلام با خداست علت این که شما در این مورد با پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم صحبت نمی کنید چیست؟ من یقین دارم که خدا و رسولش او را برای تو نگه داشته اند. علی (علیه السلام) از شنیدن سخن ابوبکر چشمانش اشک آلود شد فرمود: ای ابابکر مرا به هیجان آوردی و به چیزی که از آن غافل بودم تذکر دادی به خدا سوگند که من به این امر راغب هستم و فقط فقر و تهیدستی مانع از انجام این کار است. ابوبکر گفت: چنین مگو تمام دنیا و مافیها در نزد خدا و رسولش هیچ ارزشی ندارد. آنگاه علی (علیه السلام) برای خواستگاری فاطمه علیهاالسلام خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شد.(145)
خود حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: وقتی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیدم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یا علی! عرض کردم: بلی یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. فرمود: آیا ترا رغبت ازدواج هست؟ عرض کردم: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داناتر است، پیش خود فکر کردم که آن حضرت می خواهد یکی از زنان قریش را به من تزویج کند تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعداً مرا نزد خود احضار فرمود: و من نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتم وقتی مرا دید با چهره گشاده تبسم فرمود: و من دندانهای او را که از سفیدی می درخشید دیدم آنگاه فرمود: یا علی بشارت باد ترا که خدای متعال امر مرا درباره ازدواج تو کفایت کرد. عرض کردم یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چگونه؟ حضرت فرمود جبرئیل نازل شد سنبل و قرنفل به من داد و من آنها را گرفته و بوئیدم و از سبب آن پرسیدم گفت: خداوند به فرشتگان بهشت دستور داد که بهشت را زینت دهند و منادی از عرش صدا زد که روز ولیمه علی بن ابیطالب است و خداوند فرشتگان را فرمود: که گواه باشید من فاطمه را به علی تزویج کردم و آنها را برای هم پسندیدم.

 

برگرفته از کتاب

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام)

نویسنده : محمد رضا رمزی اوحدی